ملورینملورین، تا این لحظه: 7 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره
پیوند عشق منو باباییپیوند عشق منو بابایی، تا این لحظه: 18 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

مامان پوپک

سفر به مشهد و مهمونی خونه عمه سپیده

1395/6/1 10:39
نویسنده : مامان ملورین
604 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلم ! شرمنده  کم برات مینویسم آخه یه مدت رفته بودیم مشهد خونه عمه سپیده جون عمه جون یه 10-11 ماهی هست که رفته سر زندگی خودش چون همسرش آقا فرشید مشهدی هستن و مشهد زندگی میکنن مهمونی که ما به مناسبت نی نی دار شدمون گرفتیم متاسفانه عمه سپیده و همسرش کاری براش پیش اومده بود نتونستن تشریف بیارن و عمه سپیده جون خیلی به ما میگفت بریم مشهد ولی هر دفعه کار پیش میومد و هم امام رضا نمیطلبید تا این که به بابایی گفت کارامو میکنم واسه هفته دیگه بریم مشهد من خیلی خوشحال شدم و سریع همه کارامو کردم و از شرکت مرخصی گرفتم و عازم مشهد شدیم خدا رو شکر پرواز تاخیر نداشت و به موقع رسیدیم عمه جون هم خیلی از اومد ما خوشحال شده بود و به مناسبت نی نی دار شدن یه مهمونی خودمونی گرفت و مامان بابای عزیزم هم بعد از ما اومدن مشهد پدرشوهر و مادر شوهر عزیزم بعد از اومدن به تهران از هران به مشهد رفتن جا داره همین جا از عمه سپیده تشکر کنم خیلی زحمت کشید و به ما خیلی خوش گذشت و اینم بگم عمه سپیده خیلی هنرمنده از غذا و تزیین تا کارای هنری استاد هست خوش به حال همسرش و مادر شوهر عزیزم که یه همچین دختری تربیت کرن من و عمه جون از خواهر بهم نزیک تر هستیم و همه درد و دلامون رو بهم میگیم .

بابایی یه هفته مشهد موند چون تهران کلی کار داشت و به من گفت تو بیشتر بمون و از شرکت مرخصی بگیر حال و هوات عوض بشه و من تقریبا 3هفته مشهد موندم و حسابی با عمه جون بهمون خوش گذشت .

 

میز شام روزی که رسیدیم مشهد و عمه جون کلی غذاهای خوشمزه درست کرده بود و خانواده آقا فرشید کنار ما بودن ما رو خوشحال کردن خیلی خانواده با محبتی هستن خدا رو شکر یه همچین خانواده ایی نصیب عمه جونت شده سپیده جون خودش خیلی مهربون و دوست داشتنیه .

چند روز بعد از اومدن ما به مشهد روز سه شنبه 12 مرداد عمه سپیده یه مهمونی خانوادگی به مناسبت تو عزیز دلم گرفت هر چی بهش گفتم خودت رو تو زحمت ننداز قبول نکرد گفت چون من تو مهمونی شما نبودم خودم برای عزیز دل عمه مهمونی میگیرم تا بعدا نگه چرا تو مهمونی نبودی روز قبل مامان بابای منم اومده بودن مشهد و خانواده آقا فرشید و اقوام اون شب در کنار هم بودیم و کلی خوش گذشت . 

چون عمه جون نمیدونست دختری یا پسر 2 کیک با 2 تم صورتی و آبی درست کرد دستش درد نکنه خیلی خیلی زحمت کشید و اون شب به همه خوش گذشت و کلی از دستپختش تعریف کردن واقعا عالی شده بود همه چی مرسی سپیده جون محبت


بعد این که بابایی رفت تهران و من موندم مشهد هفته بعد عمه جون یه دوره همی با دوستاش گرفته بود و منم اون روز کنارشون بودم و کلی خوش گذشت و بازم کلی غذاهای خوشمزه .

عزیز دلم بر خلاف بارداری اولم اصلا حالت تهوع ندارم و هر غذایی میبینم با اشتها میخورم شکمو شدم خندونک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

ورود به نی نی وبلاگ

ارسال نظر در این پست تنها برای نی نی وبلاگیها مجاز می باشد، بدین منظور لطفا ابتدا وارد منوی کاربری خود در نی نی وبلاگ شوید.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مامان پوپک می باشد